هوالحکیم
سلام
نماز روزه های خشنگتون قبوووول
فرا رسدن ایام سوگواری مولای متقیان امام اول شیعیان حضرت علی علیه السلام رو به پیشگاه آقا امام زمان و شما رهروان آن حضرت تسلیت عرض میکنم ...
امروز ساعت 4 و 30 دقیقه برای خوردن سحری از خواب بیدار شدم و تا ساعت 5 سحری رو خوردیم و مسواک رو زدیمااااا !!! و بعدش هم نماز صبح رو خوندیم و به مدت 10 دقیقه نشستیم پای دنیای نت و کمی نشستیم و بعد هم بلند شدیم و رفتیم در رختخواب مبارک و تا ساعت
ده و نیم یازده خوابیدیم (به به) ... البته اگه میزاشتند بخوابییییم ... همچین که چشم مون به خواب میرفت یا اس ام اس میومد یا اینکه هی تک زنگ میزدند .... عججججججججب ... خلاصه ساعت 11 و اینها بود که دیگه گفتیم بسس و از رختخواب اومدیم بیرون و یه چند تا مسیج در جوابیه فرستادیم !!! و گفتیم بزارید بخوابیم تو رو خداااا !!! ههههه ... اگه خودشون بخونند میفهمند من چی میگم !!!
الو صدا رو داریییید !!!
بله صدا میاد .... مبفرماییم
خلاصه در روز دوشنبه گفتیم که تا روز جمعه صبح پامون رو توی دنیای نت نزاریم و انشالله یکمی با دل خودمون خلوت کنیم تا انشالله خودمون رو بهتر بشناسیم !
خلاصه مهم کارهای امروز ما بدین شرح است :
تا ساعت 11 که خواب بودیم و بعد هم که بلند شدیم اس ام اس میفرستادیم تا ساعت 12 و اینها و هنوز گیج خواب بودیم ولی اومدیم از خونه بیروون و با دوستم احمد که ساعت 4 و 30 دقیقه امروز راهی مشهد بود راهی شدیم و رفتیم بیرون از خونه !
بیرون یکی از دوستان سیستم مغازه اش خراب بود و باید ویندوز عوض میشد و ویروسی شده بود سیستمش ... گفت بیا برامون درست کن ما هم اطاعت امر کردیم و رفتیم خونه و یه ویروس یاب ریختیم روی فلش تا براش هم ویروس یابی کنیم و هم اینکه ویندوزش رو عوض کنیم ... به همین نام و نشون تا ساعت 13 دستمون بند بووود ... مگه این سیستم درست بشو بووود ... نیمه کاره گذاشتیم و گفتیم به یکی از دوستان بگو بیاد درستش کنه و من باید بروم و کار دارم... بعد سریع السیر اومدیم خونه و نماز رو خوندیم !
بعد به سراغ سیستم خودمون اومدیم و مقداری عکس های نیاسر و سی دی رسول ترک رو بر روی فلش ریختیم و برای داود خطر عزیز آماده کردیم و آمدیم که بیاییم و دوباره رفتیم درب مغازه دوستمون تا ببینیم که نصب ویندوزشون خوب پیشرفت داشته یا نه که دیدیم نه متاسفانه و باید دوستم بیاد ... خودم میتونستم درستش کنم اما باید سریع السیر میومدم کار داشتم ... آخه یکی دیگر ازدوستام ساعت 14 میخواست بره شمال (اما نامرد دروغ گفته بووود ... میخواست بره کردستان) !!!
خلاصه اومدیم و تند و سریع به طرف بانک مسکن خیابان سروش بعد از مسجد الغفور رفتیم ولی بسته بود ! آخه دوستم میخواست پولهاش رو بریزه به حساب تا پول دنبالش مشهد نبره ... ولی بانک بسته بود ... بعد دوستم که از قضا عضو تبیان هست و آیدیش هم همون ولایت عشق هست رو به منزل دائیش رسوندیم و ازش حلالیت طلبیدیم و ایشون هم ما رو حلال کرد انشالله !
باهاش خداحافظی کردیم و به طرف خانه دوستم که موبایل فروش هم هست اومدم و وقتی گفت میخوام برم شمال اولش باورم شد ... اما گفتم شمال !!! چه خبره این وقت سال ..؟؟؟
میگفت مشتری داریم و ما هم باور داشتیم میکردیم ولی وقتی گفت میخوام برم کردستان اصلا باورم نشد ...آخهه کردستان خیلی خطرناک تر هستش ... میگفت میرم از اونجا و گوشی میارم با قیمت ارزون ... متعجب تر شدم وقتی گفت قیمت یه لب تاپ اونجا 60 هزار تومن هستش !!!
گفتم چه خوب ! باید بریم و یه لب تاپ بخریم : دی
امید از خدا ... شاید رفتیمااااااااا : دی
اما هر چی فکرش رو میکنم میبینم فایده نداره ... خلاصه یه باطری و قاب فیروزه ای ان 73 برام آورده بود که ازش گرفتم و اومدم و زنگ زدم به داود عزیز و داود هم میترسیدم که خواب باشه و شکر خدا خواب نبود و رفتم درب منزل داود و یه دوتا تک زنگ بلند به گوشیش زدم و اومد درب منزل و گفت حجی بیا تو ! من هم میخواستم بیام خونه ولی وقتی دیدم داود داره اصرار میکنه گفتیم چشم داود جان و یه یا الله گقت و وارد منزل شدیم و داود سیستم رو روشن کرد و عکس ها رو براش کپی کردیم و ایشون هم عکس های نیاسر رو و اون ماست موسیر خورون رو برام کپی کرد و بعد داود وصل شد به اینترنت !!! یعنی میخواستیم از جایی به نت وصل نشیماااااااا !!!
داود متعجب شده بود که تیم مجازی من چطور 4 بر صفر تیمش رو شکست داده بوووود !!!
هههههه ...کلی حال کردم با تیمم ...
سپس وبلاگ داود رو یکمی خشنگش کردیم و کلی حال کردیم !!!
سپس به دقایق پایانی نزدیک شدیم و ساعت حدودای 16 و 20 دقیقه بود که اخوی آقا داود عزیز هم اومدن و ایشون رو هم زیارت کردیم و بعد هم با داود عزیز خداحافظی کردیم و اومدیم به طرف مغازه دامادمون و اینها و مبلغ 20 هزار تومن که یکی امانت داده بود بهش برسونیم رو بهش دادیم و آمدیم یواش یواش برای خونه !
در برگشت ماشین عموم رو دیدم و برگشتم دیدم عموم داخل ماشین خوابیده و از خودمون شیطنت کردیم و بنده خدا رو از خواب کشانییییدیم بیرون و باهاش یه سلام علیک کردیم و اومدیم جلوتر و یکی از دوستام رو که چندین ماه بود ندیده بودمش سوار بر رخش بی قرارم کردم و ایشون رو هم رسوندیم در خونشون ...
سپس تا به منزل هم رسیدیدم خوابیدیییم !!!
بعد یکی از دوستان یه اس اس ام اس داد که واقعا یه سکته جانانه زدم و واقعا ترسیدم !!!
البته قبلش من یه تک زنگ زدم و ایشون هی به من زنگ زدند و من اشغال کردم بعد یه اس ام اس اومد مبنی بر اینکه :
من الان بیمارستانم تصادف کردم تا فردا مرخص میشم دکتر میگه ...
اینقدر ترسیدم که فقط خدا میدونه و من بنا کردم زنگ بزنم ولی مگه جواب میداد !!!
حالا هی ایشون اشغال میکرد !!!
عججججججججججب !!!
ای خداااااااااااا ... ببیناااااااااااا ...
دیگه خیلی ناراحت شده بودم که یه اس ام اس دیگه اومد که نوشته بووود :
دکتر میگه شونه ات شکسته دیگه خوب نمیشه باید برم یه برس دیگه بخرم :دی
ما رو میگی
اینقدر عصبناک شده بودم که فقط خدا میدونه وووو یه چند تا سکته داشتم میزدم ...
واقعا که ... این دیگه چه نوع شوخی ایی بوووود !!!
واااااااااااااا !!!
:دی
باشه ... حالا بهم بخندیدااااااااا
سپس خوابیدیم تا ساعت 19 و 45 دقیقه و اذان رو فک کنم گفته بود و رفتم یه چای نبات خوردم ... آخه فشارم افتاده بود پایین با این کار .. بعدش هم نماز رو خوندم و نشستم پای سریال شبکه 3 ... که فک کنم اسمش اغفال بود یا هم غافل ... نمیدونم توی همین مایه بود ... خلاصه که خیلی قشنگ بووود !!!
الان هم که دارم این خاطره امروز رو تایپ میکنم ...
امیدوارم که خوب بوده باشه ...
__________________________________________
پی نوشت 1 :
امشب شب 19 و شبهای قدر هستش ... امیدوارم همتون ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نگزارید ...
یا علی ذاتت ثبوت قل هو الله احد -*-*-*-نام تو نقش نگین امر الله صمد
لم یلد از مادر گیتی ولم یولد چو تو -*-*-*-لم یکن بعد از نبی مثلت له کفوا احد
خداوند سبحان انشالله توفیق عزاداری و سوگواری خالصانه رو در ایام ضربت خوردن و شهادت اولین رهبر شیعیان جهان حضرت علی علیه السلام رو به همه ما عنایت بفرمایید ... انشالله ...
پی نوشت 2 :
امروز متاسفانه دیدم که خیلی روزه خواری رواج داره و خیلی ها روزه نمیگیرن ... یه چیزی دیدم خیلی خندم گرفته بووود ... پشت یه چهارراه راننده یه نیسان بار صدای ضبطش رو تا ته زیاد کرده بود و داشت رسول ترک رو گوش میکرد و از اونطرف داشت سیگار میکشیید !!! واقعا مونده بودم ... نمیدونستم چی بگم !!!
شما چی فکر میکنید برای اینطور اشخاص ؟
پی نوشت 3 :
اون دوستی که من سوار موتورم سوارش کردم ... گفت یواش برو تا من سیگارم رو روشن کنم ... واقعا عصبانی شدم که همچین دوست روزه خواری دارم ... مونده بودم چی بگم ... واقعا نمی فهمند که طرف مقابلشون شاید روزه باشه و فک میکنند که هیشکی روزه نیست ...
پعه !!!
پی نوشت 4 :
امیدوارم خداوند متعال این گشنگی و تشنگی ای که ما میکشیم رو خالصانه قبول کنه و ما هم بتونیم در این ماه خودسازی کنیییم ...
و روزه داری ما هم به این نیست که فقط گشنگی و تشنگی بکشیم و ما باید همه بدن رو روزه دار کنیییم ...
انشالله بتونیم موفق باشیم در این امر ...
شما هم دعامون کنییید ...
تا فردا ... درود و دو صد بدرود
شاد باشید و سربلند
فعلا
یا علی مددی
.: Weblog Themes By Pichak :.